مهدی مرادپور| «خودمان که نه... پدر و مادر پدرم در بنبست اول این خیابان خانه داشتند. پدربزرگم، تاجر برنج و حبوبات بود. قدیمیهای این محل میگفتند آن زمانها تنها خانه او، این اطراف بوده که در زیرزمین خانهاش آبانبار داشته و در خانه او همیشه به روی همسایهها باز بود. یک ساله بودم که پدربزرگ رفت و یک سال پیش هم مادربزرگم. حالا خانه نصف شده و دیوارهایش رنگ گرفته و اتاقهایش جا به جا و...» کسی نمیداند هنوز این بوی خاطره از کجا میآید؟
اینها بخشی از صحبتهای حسین هوشیار، یکی از قدیمیترین نردبانسازهای شهرمان است که در منطقه ما یعنی میدان توحید در محله کاشانی یا همان گلکاری دروازهقوچان قدیم ساکن بوده و هست.
هوشیار میگوید: میدان توحید از همان موقعها میدان توحید بود؛ منتها نه به این مرتبی. حالا با عجیب و غریب شدن آن به اصطلاح میدان شهدا، توحید نخستین میدانی است که از این سمت رو به گلدستههای امامرضا (ع) است.
نردبانساز قدیمی محله ما میگوید: توحید از آن میدانهایی است که شخصیت دارد و اتفاقا شخصیت آرامی هم دارد. مثل یک پیرمرد ۶۰، ۶۵ ساله ساکت و سنتی که نشسته و هیچوقت کاری به کار کسی نداشته است.
از حق نگذریم کسی هم کار به کارش ندارد. در تمام این سالها تا جایی که من یادم میآید برعکس آن بالای شهری که میبینیم هر روز از یک طرف پر میشود و از یک طرف خالی، فقط همین حدود یک سال پیش بود که گودبرداری شد و بعد چند ماه هم پرش کردند.
از حرم که میآیی دور میدان سمت راست داستان امروز ماست. یادم میآید کنار نانوایی یا روبهرویش تا همین چند سال پیش نقل و نباتفروشی بود؛ اما امروز موضوع ما قصه دیگری است. راسته چوبفروشهای مشهد که همین خیابان و ادامهاش تا چهارراه مقدم است که البته امروزه دیگر بورس چوب و چوببری و نردبانسازی به امدیافکاری تبدیل شده است.
چوبفروشیها مکانهای معلوم روبازی هستند که در آنها میتوانی حس بسیار بهتری نسبت به آهنفروشیها داشته باشی.اینها همه بهانهای شد تا به سراغ هوشیار یکی از قدیمیترین کاسبهای این محله برویم. مردی که حدود ۴۷ سال است در اتاقکی که هنوز پابرجاست و قدمتی ۷۰ ساله دارد، چوببری و نردبانسازی میکند.
هوشیار میگوید: در این خیابان قهوهخانهای بود و قصابی و بقالی که دیگر از هیچکدام از آنها اثری نمیبینیم. او ادامه میدهد: چیزی که جالب است در این محله خانههای با قدمت ۸۰ ساله است که هنوز در آنها زندگی جریان دارد و کاملا پابرجاست.
این پیرمرد باصفای محله ما میگوید: این نکته که از همان ۵۰ سال پیش این خیابان آسفالت بوده و از این خیابان به سمت چناران و قوچان میرفتند برایم خیلی جالب است و به همین خاطر منطقه دروازه قوچان نامگذاری شده بود.هوشیار با حسرتی که در نگاهش موج میزند، میگوید: آن زمان زمین اینجا متری ۱۰ ریال بود و الان...
وی یادآوری میکند که از مغازههای ۵۰ سال قبل تنها همین چوببری باقی مانده است و مغازه عرقیات گیاهی زمانی که آن زمانها مغازه کوچکی بود و در خانه آقای زمانی قرار داشت. تمام محصولات آن نیز بهصورت دستی و در خانه تولید میشد و حالا تبدیل به یکی از بزرگترین کارخانجات عرقیات گیاهی این شهر و استان شده است.
هوشیار حالاچهار فرزند دارد که هر یک برای خودشان یک مهندس کامپیوتر، پزشک، حسابدار و خانه دار هستند.او میگوید: در چوببریها دلت میخواهد همهچیز برمیگشت به همان دوران جهالتی که هنوز آهنی نبود. دوست داشتی گوشی همراهت هم چوبی بود. رایانه و اینترنت و فلان سایتها بود؛ اما همه چیز از چوب ساخته میشد، بس که این چوب با خودش جریان زندگی دارد.
توحید از آن میدانهایی است که شخصیت دارد و اتفاقا شخصیت آرامی هم دارد
اوستا هوشیار میگوید: نردبانهایی که حالا خیلی در خانههای ما نیست، بلند است و بزرگ. زندگیهای ما هم که مثل زندگی آنهایی که قبل ما بودند نیست. حالا دیگر همه زندگی همه جایش سقف دارد. سقفهای کوتاه که نردبانها را بیکار کرده است.
نردبان اصولا شئیی شاعرانهای است. همیشه هم حسهای خوبی دارد. خاطره هم زیاد ساخته است. هر سال ترسمان از یک پله بالاتر شروع میشد و حتما برای اینکه به کسی یا خودمان ثابت کنیم بزرگتر شدهایم تا دو سه پله مانده به انتها را رفتهایم.
او با حسرت میگوید: حالا نردبانهایی که میسازند کمتر مصرف خانگی دارد و با چوب بیشتر میز، کاناپه، تخت و...، میسازند؛ اما راستش را بخواهید آن مغازههای چند متر پایینتر که امدیاففروشی شدهاند، رونق بیشتری دارند.
آقا حسین هوشیار ادامه میدهد: پرندهفروشیها هم کارشان گرفته و هر روز بیشتر میشوند. مخصوصا مرغفروشی که کارش قربانی کردن مرغها پای ماشینهای نو است که صاحبانش به قول قدیمیترها، خون میکنند. همان اطراف بازار کهنهفروشها هم هست که چیزهای نابی در آنجا پیدا میکنید و اتفاقا اصلا هم ارزان نیست. درست مثل همان کهنههایی که حالا میفهمیم بودنشان ارزان نبود؛ مادربزرگ، خانه، عشق، درخت میم، جارو، اذان، لبخند و...
* این گزارش شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۱ در شماره ۱۳ شهرآرا محله منطقه ۲ چاپ شده است.